گروه آموزشی ادبیات متوسطه دوره دوم استان آذربایجان غربی

waz.adabiyat@chmail.ir

وبلاگ گروه زبان و ادبیات فارسی آذربایجان غربی ، راهی برای تجربه لذت ادبیات

معنی روان درس شبنم عشق

چهارشنبه, ۶ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۹:۰۹ ق.ظ

   مجموعه ای می بایست... : مجموعه ای از روح و جان لازم است که در خود هم عشق و بندگی خداوند را به طور کامل داشته باشد و هم دانش و شناخت را، تا بتواند بار امانت الهی ( عشق ) را مردانه و عاشقانه با تمام وجودش حمل کند.

       حق تعالی چون اصناف ... : خداوند وقتی که انواع موجودات از جمله دنیا و آخرت و بهشت و جهنم را خلق می کرد، در ساختن هر کدام، از وسیله ای استفاده کرد. وقتی نوبت به آفرینش انسان رسید، فرمود: « من بشری از گل می آفرینم » آب و گل ( جسم ) انسان را بدون واسطه خلق می کنم و در درون آن گنج و گوهر شناخت و معرفت را قرار می دهم.

        پس جبرئیل را بفرمودکه برو... : پس خداوند به جبرئل قرمان داد که برو و از روی زمین یک مشت خاک بردار و بیاور. جبرئیل ( ع ) رفت و خواست که یک مشت خاک از زمین بردار خاک، جبرئیل را قسم داد و گفت: به بزرگی و والا مقامی خداوند تو را سوگند می دهم که مرا همراه خود مبر زیرا من قدرت نزدیکی به خداوند را ندارم و نمی توانم آن را تحمل کنم.

جبرئیل چون ذکر سوگند شنید ...: جبرئیل وقتی ذکر قسم به خداوند را شنید به سوی خدا بازگشت و گفت: خدایا تو داناتر هستی . خاک قبول نمی کند . خداوند به میکائیل فرمود: تو برو. میکائیل رفت و زمین او را نیز قسم داد که مرا مبر. خداوند به اسرافیل فرمود برو او برفت و زمین وی را نیز قسم داد که مرا مبر. اسرافیل باز گشت و خداوند بلند مرتبه به عزرائیل فرمود تو برو اگر به اطاعت و میل و رغبت نیامد او را با زور و اجبار بیاور. عزرائیل آمد و به زور و غلبه یک مشت خاک را از تمامی زمین برداشت و به درگاه خداوند بازگشت.

جملگی ملائکه ... : همگی فرشتگان ( از کار خداوند ) در شگفت ماندند. لطف خدا و دانش او به قلب فرشتگان الهام می کرد که « من چیزی می دانم که شما نمی دانید. » شما ( ملائکه ) اطلاع ندارید که ما ( خداوند ) روز نخست آفرینش ( ازل ) تا انتهای آن ( ابد ) با این یک مشت خاک ( انسان ) چه کارهایی در پیش رو داریم. عذر شما پذیرفته است چون شما سرو کاری با عشق نداشته اید. ( عاشق نبوده اید.

روزکی چند صبر کنید ... : مدت کمی صبر کنید تا من قدرت خود را در این یک مشت خاک به شما نشان دهم تا شما جلوه های گوناگون و نقش های رنگارنگ در آیینه ی آفرینش انسان ببینید اولین نقش و جلوه ، آن است که همه ی شما ( فرشتگان ) باید او ( انسان ) را سجده کنید پس خداوند از ابر کرم و لطف خود، محبت باران مانند، بر خاک آدم بارید و آن خاک را به گل تبدیل کرد و با دست قدرتمند خود از خود گل، دل را خلق کرد.

از شبنم ...: بیت اول: وجود خاک انسان را با عشق همچون شبنم در هم آمیخت( سرشت ) به سبب همین عشق، فتنه ها و شور ها در جهان پدید آمد.

بیت دوم : از آمیزش عشق الهی و روح انسانی، قطره ای حاصل گردید که دل نام گرفت.

جمله ی مَلاِ اعلی ... : تمامی موجودات عالم بالا در آن حال با تعجب نگاه می کردند که پروردگار بزرگ با قدرت خدایی خود چهل شبانه روز مشغول ساختن آب و گل انسان بود.

گل آدم را ... : ( خداوند ) گل آدم را سرشت « انسان را از گل خشک همچون سفال آفرید. » و در هر ذره از گل آدم، دلی می ساخت و آن را با نگاه و توجه و محبت خود پرورش می داد و دانش و حکمت به فرشتگان می آموخت و ( گوشزد می کرد ) که شما به گل ( قالب و جسم ظاهری انسان ) توجه نکنید؛ به دل بیندیشید و توجه کنید . همچنین چهل هزار سال قالب آدم میان مکه و طائف افتاده بود.

چون کار دل به این ... : چون خلقت انسان به این مرحله از تکامل رسید. عشق همانند گوهری بود در خزانه ی ( گنجینه ی ) غیب که خداوند آن را از نگهبانان خزانه ( فرشتگان ) مخفی کرده بود. نگاهداری آن را خداوند خود بر عهده گرفته بود. زیرا هیچ خزانه ای شایسته ی آن گوهر نبود الا خداوند یا دل انسان. آن گوهر چه بود؟

گوهر محبت بود که ... : آن گوهر عشق و محبت بود که آن را در صدف گران بهای معرفت الهی به امانت نهاده بودند این امانت را بر تمامی هستی از زمین تا فرشتگان عرضه نمودند، هیچ کس لایق نگاه بانی آن گوهر نبود، فقط دل انسان شایسته ی خزانه داری او بود زیرا خداوند با نظر پر مهر خود آن را پرورش داده بود و جان انسان، شایسته ی خزانه داری آن بود به سبب آن که چندین هزار سال از نور خداوند یکتا پرورش یافته بود.

هر چند که ملائک در ... : هر چقدر که فرشتگان با دقت به انسان نگاه می کردند نمی توانستند به حقیقت آن پی ببرند تا این که شیطان فریبکار یک بار او را به دقت ورانداز کرد ( دور آدم می گشت ) و تنها از بعد جسمانی و مادی انسان را می دید و حقیقت و عظمت روحی وی را نادیده می گرفت.

پس چون ابلیس ...: چون شیطان اطراف قالب انسان می گشت، با دیدن هر عضوی، آن را می شناخت که چیست اما چون به دل رسید دل را همانند قصری محکم یافت که درون سینه جای گرفته بود. هر قدر تلاش کرد که راهی برای ورود به دل پیدا کند، موفق نشد با خود گفت: هر چه را که دیدم، هر چه را دیدم شناخت آن آسان بود، کار مشکل این جاست ( دل ) اگر روزی به ما آسیبی برسد از این جایگاه ( دل ) خواهد بود و اگر خدا بخواهد با انسان رابطه ای و سروکاری داشته باشد یا جایگاهی بسازد این مکان خواهد بود با صدهزار فکر ناامیدانه از در دل برگشت.

ابلیس را چون در آدم ... : چون شیطان را به دل آدم راه ندادند و او را نپذیرفتند، از همه ی از همه ی جهانیان طرد و رانده شد. فرشتگان گفتند: مدتی است که با قدرت خداوندی و عظمت خود در این خاک مشغول هستی و دنیایی تازه از این خاک آفریدی و در آن گنجینه های فراوان نهاده ای اما هیچ اطلاعی به ما ندادی و هیچ کس از ما را محرم این راز نساختی به هر حال خداوندا به ما بگو که سرانجام چه خواهد شد؟

خطاب عزت در رسید ... : کلام و خطاب خداوند ( به ملائکه ) رسید که « من در زمین جانشینی برای خود قرار می دهم » اما هنوز کار ( خلقت ) را به پیان نرسانده ام. این چیزی که شما مشاهده می کنید، فقط خانه و جسم انسان است و منزل و کالبد او می باشد. وقتی او را خلیفه و جانشین خود در زمین قرار دهم، تمام شما ( فرشتگان ) او را سجده کنید.

  • ادبیات متوسظه

نظرات  (۱)

سلام لطفا لینک دانلود بذارید

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی