معنی درس ششم زبان فارسی پیش
شرح درس ششم اکسیر عشق
درس ششم اکسیر عشقسبک شعر: عراقی محتوا: عشق قالب: غزل
نوع ادبی: غنایی وزن: مفعولُ فاعلاتُ مفاعیلُ فاعلن ( بحر مضارع مثمن اخرب )
** از در درآمدی و من از خود به در شدم گویی کزین جهان به جهان دگر شدم
درآمدی: داخل شدی، وارد شدی از خود به در شدن: کنایه از، از خود بی خود شدن
گویی: ادات تشبیه جهان دگر: آن دنیا تکرارِ کلمهیِ «در»
به جهان دگر شدن: کنایه از مردن درآمدن، به در شدن: تضاد
آرایة تشبیه: مدهوش شدن شاعر مانند مردن بود
معنی بیت: وقتی که از در وارد شدی، من از خود بی خود شدم، انگار که مُردم و به جهان دیگر رفتم.
** گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم
گوش به راه بودن: کنایه از منتظر بودن که: ضمیر مبهم
دوست: معشوق صاحب خبر، ایهام دارد: 1- آورندهی خبر 2- معشوق
بیخبر شدن: کنایه از، از هوش رفتن آرایة تکرار: خبر
واجآرایی: صامتِ «ب» صاحب خبر، بی خبر: تضاد
مفهوم بیت: غافلگیر شدن عاشق
معنی بیت: منتظر بودم تا کسی از دوست برایم خبر آورد، اما خود معشوق آمد و من با دیدن او بیهوش شدم.
** گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق ساکن شود، بدیدم و مشتاقتر شدم
«ش» در «ببینمش» : مفعول است. ( او را ببینم ) ساکن شود: آرام شود
«م» در «مگرم» متعلّق به دردِ اشتیاق است. ( مگر دردِ اشتیاقِ من ) و مضافالیه است.
بینِ « ساکن شدن» و « مشتاق شدن» : تضاد واجآرایی صامت «ش»
اشتیاق، مشتاق: آرایة اشتقاق
معنی بیت: به خود گفتم، معشوق را ببینم شاید دردِ اشتیاق من آرام شود. (تسکین یابد) اما وقتی او را دیدم، مشتاقتر شدم.
** چون شبنم اوفتاده بُدم پیش آفتاب مِهرم به جان رسید و به عیّوق بر شدم
چون: ادات تشبیه (مانند) شبنم: نماد پستی و حقارت
عیّوق: نمادِ بلندی، دوری و روشنایی بُدم، شدم: جناس اختلافی
اوفتاده، ایهام دارد: 1- متواضع، خوار و ذلیل 2- افتادن تناسب: شبنم، آفتاب
آرایهی تشبیه: من مانند شبنم بودم آفتاب: استعاره از معشوق
«م» در «مِهرم» متعلق به جان است. (جان من) برشدن: بالا رفتن
مِهر، ایهام تناسب دارد: 1- خورشید (که با آفتاب و عیّوق تناسب دارد) 2- محبّت، عشق
به جان رسیدن: کنایه از دستگیری در آخرین لحظه، طاقت به حدّ نهایت رسیدن
عیّوق: ستارهای سرخ رنگ و روشن در کنار راست کهکشان که پس از ثریا طلوع میکند و پیش از آن غروب میکند.
به عیّوق بر شدن: کنایه از به کمال رسیدن، ارزش یافتن
معنی بیت: من همچون شبنمی ناچیز در مقابل خورشید بودم و به مددِ گرمای عشق تو به والاترین مرتبه رسیدم.
این بیت با بیت آخر ارتباط معنایی دارد و با بیت زیر:
- جان گدازی اگر به آتش عشق عشق را کیمیای جان بینی
** دستم نداد قوّت رفتن به پیش دوست چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
دست نداد: کنایه از ممکن نشد دست، دوست: جناس افزایشی
دست، پای، سر: تناسب رفتن، پا : تناسب
پا، سر : تضاد با سر رفتن: کنایه از، با شتاب رفتن
رفتن، رفتم : اشتقاق سر: مجاز از شوق و اشتیاق
معنی بیت: چون قدرت رفتن به پیش دوست را نداشتم، مدتی با پا راه را طی کردم و مدتی با سر ( با شور و اشتیاق ) راه را طی نمودم.
** تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
«ش» در «رفتنش» و «گفتنش» : مضافالیه سمع: گوش بَصَر : چشم
پا ، سر: تضاد از پا تا به سر: مجازاً همهی وجود ببینم، بشنوم: تناسب
پا، سر، سمع، بصر: تناسب گفتن، بشنوم، سمع : تناسب
آرایة لف و نشر نامرتب : ببینم با بصر / بشنوم با سمع مصرع دوم: اغراق دارد.
همه سمع و بصر شدن: کنایه از نهایت دقّت
معنی بیت: برای آن که راه رفتن او را ببینم و سخن گفتن او را بشنوم، تمام وجودم را چشم و گوش کردم.
این بیت با بیتهای زیر ارتباط معنایی دارد:
- با صد هزار جلوه برون آمدی که من / با صد هزار دیده تماشا کنم تو را
- بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم / همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
** من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت کاوّل نظر به دیدن او دیدهور شدم
چشم نگاه داشتن: کنایه از نگاه نکردن، چشم پوشی کردن
دیدن، دیدهور: اشتقاق «ور» پسوند دارندگی دیدهور: بینا
مصرع اول، استفهام انکاری دارد. چشم، نظر، دیدن: تناسب
دیدهور شدن: کنایه از آگاهی پیدا کردن
معنی بیت: من چگونه میتوانم چشم از دیدن معشوق بردارم و به او ننگرم، زیرا با اولین نگاه به او چشمانم بینا شد. ( بصیرت یافتم )
** بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
یک روز، یک زمان: تناسب و مجاز از اندکی خرسند: راضی، قانع
مجموع: کنایه از آسوده خاطر، خاطر جمع واجآرایی صامت «ز»
بیزارم از وفای تو: کنایه از این که نسبت به تو بیوفا بودهام.
مجموع نشستن، خرسند شدن: تناسب مفهوم: در فراق تو آشفته بودم
معنی بیت: نسبت به تو وفادار نبودهام اگر یک روز آسوده و آرام زندگی کرده باشم. ( تمام روزهای عمرم همراه با غم و اندوه فراق و یا اشتیاق دیدار گذشت. )
** او را خود التفات نبودی به صید من من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
کمند نظر: تشبیه (اضافة تشبیهی) نگاهِ همچون کمند التفات: توجه
صیدکردن: کنایه از شیفته و عاشق کردن صید، کمند، اسیر: تناسب
این بیت از نظر مفهوم با بیتهای زیر مغایرت (تضاد ) دارد:
- سعدی! چو جورش میکشی، نزدیک او دیگر مرو / ای بیخبر من میروم؟! او میکش قلاب را
- حافظ به خود نپوشید این خرقة می آلود / ای شیخ پاکدامن معذور دار ما را
معنی بیت: او توجه و علاقهای به عاشق کردن من نداشت، من خودم اسیر نگاههای همچون کمند او شدم.
** گویند روی سرخ تو سعدی! که زرد کرد؟ اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
روی، ایهام تناسب: 1- صورت 2- فلز روی ( که تناسب دارد با مس و زر )
روی زرد داشتن، کنایه از افسردگی، زار و ناتوان شدن، شرمندگی
روی سرخ داشتن: کنایه از شادابی سعدی: تخلّص شعری
سرخ، زرد: تناسب اکسیر عشق: اضافة تشبیهی ( عشق از جهت به کمال رساندن انسان به اکسیر تشبیه شده است.)
مس: استعاره از وجود ناقص، جسم زر : استعاره از وجود تکامل یافته
زرد، زر: جناس افزایشی مس، زر: تضاد بیت، حُسن تعلیل دارد.
اکسیر: کیمیا، جوهری که ماهیت اجسام را تغییر دهد و کاملتر سازد، هر چیز مفید و کمیاب
روی سرخ، روی زرد: تضاد زر شدن: کنایه از ارزشمند شدن، به کمال رسیدن
معنی بیت: از من میپرسند که ای سعدی! روی سرخ و شاداب تو را چه کسی زرد و بیمار کرد؟ پاسخ میدهم که عشق مانند کیمیا بر وجود بیارزش من اثر کرد و من اینگونه معتبر و ارزشمند شدم.
- ۹۵/۰۸/۱۶