درباره مکتب واسوخت
در قرن دهم دو جریان شعری در ادبیات ایران رواج مییابد. نخست همان شیوه لطیف و فصیح سخنورانی همانند بابافغانی (متوفی ۹۲۵ ق) که معانی و ظرافت کلام حافظ و اوج سبک عراقی را بهخاطر میآورد و دیگر نوعی خاص از سخنگویی که خود معلول چارهاندیشیهای برخی از شاعران این دوره جهت تغییر شیوه و رهایی از تقلید در سبک عراقی بود. به اعتقاد این گروه سبک عراقی و مضامین عاشقانه آن بیش از حد جنبة ذهنی و تخیلی یافته بود. پس آنان به سادهگویی و بیان واقعیت در کلام توجهی خاص نشان میدهند. از این رو ماجرای میان دو قهرمان اصلی مضامینعاشقانه ـ عاشق و معشوق ـ را با زبانی ساده، واقعی و به دور از هر گونه تکّلف ـ مکتب وقوع ـ بیان میدارند، اما این بیپیرایگی و صراحت بیان چنان که گاه عاشق بر خلاف سنت معمول در ادبیاتعاشقانه با خشونت با معشوق خود رفتار میکند و ضمن انتقاد از عملکرد او حتی وی را به قطع ارتباط تهدید میکند. واسوخت مکتب وقوع شیوهای در سخنوری بهویژه غزلسرایی است که با سادگی فوقالعاده زبانی و عاریبودن از اغراقهای شاعرانه و پیرایههای کلامی و معنوی متمایز و مشخص است. در اوایل قرن دهم بسیاری از شاعران این شیوه را به کار میگرفتند که تفاوت کلی با طرز سخنگویی شاعران قرون پیش از آن داشت. از جمله مهمترین وجوه تمایز این مکتب عبارت بود از: ۱ ـ بیان واقعی عوالم عاشقانه: شاعران زبان حال احساسات خود را آنچنان که واقعیت داشت و خود احساس میکردند، بدون هیچگونه پردهپوشی و پنهان کاری، به تصویر میکشیدند.
- ۹۵/۱۱/۱۰